کد مطلب:95302 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

تضاد دنیا و آخرت











مسأله تضاد دنیا و آخرت و دشمنی آنها با یكدیگر و اینكه این دو مانند دو قطب مخالف اند، از قبیل مشرق و مغرب اند كه نزدیكی با هر یك مساوی است با دوری از دیگری، همه مربوط به این مطلب است یعنی مربوط است به جهان دل و ضمیر انسان و دلبستگیها و عشقها و پرستشهای انسان. خداوند به انسان دو دل نداده است (ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه).[1] با یك دل نمی توان بیش از یك معشوق برگزید. اینست كه وقتی از علی علیه السلام درباره جامه اش كه كهنه و مندرس بود سؤال كردند، فرمود: یخشع له القلب و تذل به النفس و یقتدی به المؤمنون.[2].

دل به این سبب نرم می گردد و نفس به این وسیله رام می شود و مؤمنان به آن اقتدا می كنند.

[صفحه 257]

یعنی كسانیكه جامه نو ندارند از پوشیدن جامه كهنه ناراحت نمی شوند و احساس حقارت نمی كنند، زیرا می بینند پیشوایشان جامه ای بهتر از جامه آنها نپوشیده است.

آنگاه اضافه فرمود كه همانا دنیا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلف اند؛ هر كس دنیا را دوست بدارد و رشته تسلط دنیا را به گردن خود بیندازد، طبعا آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن می دارد. دنیا و آخرت به منزله مشرق و مغرب اند كه نزدیكی به هر یك از اینها عین دوری از دیگری است؛ این دو در حكم دو هوو می باشند.

علی علیه السلام در یكی از نامه هایش می نویسد:

و ایم الله- یمینا استثنی فیها بمشیة الله- لاروضن نفسی ریاضة تهش معها الی القرص اذا قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مأدوما و لادعن مقلتی كعین ماء نضب معینها مستفرغة دموعها، اتمتلئ السائم ء من رعیها فتبرك و تشبع الربیضة من عشبها فتربض و یأكل علی من زاده فیهجع؟! قرت اذا عینه، اذا اقتدی بعد السنین المتطاولة بالبهیمة الهاملة و السائمة المرعیة.

سوگند یاد می كنم به ذات خدا كه به خواست خدا نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی بدهم كه به قرص نانی و اندكی نمك قناعت بورزد و آنرا مغتنم بشمارد. همانا آنقدر (در خلوتهای شب) بگریم كه آب چشمه چشمم خشك شود. شگفتا! آیا این درست است كه شتران در چراگاهها شكم خویش را انباشته كنند و در خوابگاه خویش را انباشته كنند و در خوابگاه

[صفحه 258]

خویش بخسبند، و گوسفندان در صحراها خود را سیر كنند و در جایگاه خویش آرام گیرند، علی نیز شكم خویش را سیر كند و در بستر خود استراحت كند؟! چشم علی روشن! پس از سالیان دراز به چهار پایان اقتدا كرده است.

آنگاه می فرماید:

طوبی لنفس ادت الی ربها فرضها و عركت بجنبها بؤسها و هجرت فی اللیل غمضها حتی اذا غلب الكری علیها افترشت ارضها و توسدت كفها فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم. اولئك حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون.[3].

خوشبخت و سعادتمند آنكه فرائض پروردگار خویش را انجام دهد، رنجها را (مانند سنگ آسیا دانه را) خرد كند، شب هنگام از خواب دوری گزیند، آنگاه كه سپاه خواب حمله می آورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار می دهد، در زمره گروهی كه بیم روز بازگشت خواب از چشمشان ربوده و پهلوهاشان از خوابگاههاشان جاخالی كرده است و لبهاشان به ذكر پروردگارشان در زمزمه است، ابرهای گناهان بر اثر استغفار مداوم شان برطرف شده است. آنانند حزب خدا، همانا تنها آنان رستگارانند.

[صفحه 259]

ذكر این دو قسمت پشت سر یكدیگر رابطه زهد و معنویت را كاملا روشن می كند. خلاصه دو قسمت اینست كه از دو راه یكی را باید انتخاب كرد: یا خورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازی و نه نیازی، نه توجهی و نه نم اشكی و نه انسی و نه روشنایی ای، و گامی از حد حیوانیت فراتر نرفت، و یا قدمی در وادی انسانیت و استفاده از مواهب خاص الهی كه مخصوص دلهای پاك و روحهای تابناك است.

[صفحه 260]


صفحه 257، 258، 259، 260.








    1. احزاب: 4.
    2. نهج البلاغه، حكمت 99.
    3. نهج البلاغه، نامه 45.